در بعضی از کشورها 8 مارس ، روز جهانی زن ، روز مادر نیز است. بوسنی و هرزگوین یکی از آنهاست. این روز مخصوصاً برای یک گروه از زنان بوسنیایی ، مادران سربرنیتسا ، که همسران ، پسران و سایر بستگان مرد آنها بیش از 8000 مرد و پسر بودند که در طی نسل کشی در سال 1995 کشته شدند ، بسیار آزار دهنده است . بیشتر مادران سربرنیتسا هیچ خانواده خویشاوندی برای احترام و دوست داشتن آنها در این روز و یا بردن دسته ای از گل میخک قرمز به عنوان هدیه روز مادر در بوسنی ندارند.

سربرنیتسا در اوایل جنگ در بوسنی توسط شورای امنیت سازمان ملل به عنوان “منطقه امن” تعیین شد. هزاران غیرنظامی مسلمان بوسنیایی به پایگاه سازمان ملل در سربرنیتسا پناه بردند و زندگی خود را به جامعه جهانی سپردند. در ژوئیه 1995 ، سربرنیتسا توسط نیروهای ارتش صرب بوسنی تصرف شد. خانواده ها را با تهدید اسلحه از هم جدا کردند – زنان را به زور اخراج کردند ، و مردان و پسران را برای اعدام با خود بردند و که بقایا و اجساد بدن آنها بعداً در گورهای دسته جمعی پیدا شد. این امر باعث ظلم و ستم خاص نسل کشی – از دست دادن یک نسل پدر ، شوهر و پسر شد.

من (آنجلینا جولی) با یاسمیلا ژبانیچ ، کارگردان و همکارم صحبت کردم که فیلم تحسین شده توسط منتقدان کجا میری آیدا؟ درباره آن وقایع است ، که در لیست کوتاه اسکار قرار گرفته است. این فیلم داستان را از طریق زن بوسنیایی ، آیدا ، روایت می کند ، که در تلاش برای نجات همسر و فرزندانش – و مردمش – از خشونت قریب الوقوع ، به عنوان مترجم برای نیروهای سازمان ملل متحد خدمت می کند. یاسمیلا به من گفت که چگونه او از مادران سربرنیتسا در ساخت فیلم الهام گرفته است . برای بیش از دو دهه ، این گروه از بازماندگان زن از اعتراض مسالمت آمیز و قدرت عشق مادران برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره مردان خود ، جستجوی اجساد آنها و جستجوی عدالت و حقیقت استفاده کرده اند. ما درباره تأثیری که مادران بر ما ، به عنوان زنان و هنرمندان گذاشتند ، صحبت کردیم. آنچه که جهان می تواند از نمونه صلح آمیز آنها بیاموزد ؛ و چرا که آنها در روز جهانی زن در اندیشه ما هستند.

یاسمیلا ، شما در جنگ در بوسنی و محاصره سارایوو زندگی کردید ، و 1425 روز از آن می گذرد. چه تاثیری بر شما گذاشت؟
من 17 ساله بودم که جنگ شروع شد. در ابتدای کار فکر کردم باحال است که مدرسه ای وجود ندارد و آزمون ریاضی من به تعویق افتاده است. هیجان انگیز بود که همه چیز وارونه بود. وقتی قتل ها شروع شد ، وقتی برق قطع شد و غذای ما تمام شد ، دیگر سرگرم کننده نبود. اولویت ها تغییر کرد و من شروع کردم به ارزیابی کردن زندگی و تازه برخی از از جزئیات کوچک آن را بسیار متفاوت دیدم

شما حتما این احساس را داشته اید که به اجبار یک شبه بزرگ شوید ؟ این به من به عنوان یک انسان و به عنوان یک هنرمند شکل داد. من در آکادمی هنر ثبت نام کردم و شروع به ساخت فیلم کوتاه کردم ، اگرچه تقریباً تجهیزات نداشتیم. فیلم فارغ التحصیلی من یک مستند بود ، چکمه های لاستیکی قرمز ، در مورد مادری که در جستجوی پسر چهار ساله و نوزاد 9 ماهه خود بود ، که کشته و در یک گور دسته جمعی دفن شدند. این موضوعات ، این درد و بی عدالتی برای همیشه در ذهنم شکل گرفت.

چرا احساس کردید که باید داستان کشتار سربرنیتسا را ​​تعریف کنید؟

سربرنیتسا یک تراژدی جهانی تمدن ما است. گرچه 26 سال می گذرد ، این هنوز یک آسیب بزرگ برای منطقه ما است.

با توجه به حساسیت موضوع ، آیا نگران خطر واکنش شدید بودید؟
ما می دانستیم که سربرنیتسا هنوز یک موضوع بسیار دردناک است که برخی از سیاستمداران سعی می کنند از فیلم ما برای اهداف خود استفاده کنند – برای ایجاد تفرقه دیگر بین ملت ها – بنابراین ما باید واقعیت را که در حال فیلمبرداری بود پنهان می کردیم.

آیا تهیه فیلم سخت بود؟

دوره تأمین مالی بسیار دشوار بود. همه گفتند مردم نمی خواهند فیلمی درباره نسل کشی تماشا کنند. و برای یک فیلمساز زن در بالکان ، که جوامع هنوز بسیار مردسالار هستند ، موقعیت خود را برای ساخت یک فیلم ده برابر دشوارتر است. بنابراین ، وقتی فیلم برای اولین بار به نمایش درآمد و تماشاگران گریه می کردند ، من متعجب و فراتر از آن خوشحال شدم. بسیار خوب است که ببینیم مخاطبان فیلم هایی با سوژه های دشوار را نیز دوست دارند.

من بعنوان کسی که سالها با سازمان ملل کار کرده ام هنوز به سربرنیتسا فکر می کنم . فاجعه این است که مردم معتقد بودند نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در آنجا مستقر هستند و از آنها محافظت می کنند. در عوض منطقه تحت کنترل قرار گرفت و کشتار اتفاق افتاد. آیا این تجربه به نگاه شما به سازمان ملل تأثیرگذار بوده است و آیا احساس شدیدی در مورد چگونگی تغییر آن برای آینده دارید؟
سازمان ملل متحد ایده شگفت انگیزی از یک نهاد است که همه ما را متحد می کند ، و من دوست دارم که آن را قوی تر ، بهتر و مصمم تر ببینم. اما سازمان ملل متحد هنوز تحت تأثیر منافع سیاسی است که هیچ ارتباطی با حقوق بشر ندارد و این باعث می شود سازمان ملل متحد به طور سیستماتیک فاسد شود. من معتقدم که ما باید در سازمان ملل به مردم خدمت کنیم و نه به سیاستمداران. من واقعاً امیدوارم که فیلم کجا میری آیدا؟ بتواند به ایجاد سوالاتی درباره استقلال تصمیمات سازمان ملل و نیاز به عزم بیشتر برای حمایت از حقوق بشر کمک کند.

بخشی از وحشت بی نظیر قتل عام سربرنیتسا قصد آگاهانه برای قتل همه مردان و پسران – مردان و کودکان غیرمسلح بود. تصور ضرری که نشان دهنده آن باشد دشوار است. من زنانی را دیده ام که 40 عضو خانواده خود را از دست داده اند: پسران ، شوهر ، برادران ، پسر عموهایشان ، پدر ، پدربزرگ … سه نسل دیگر از بین رفته اند. ارتباطات با گذشته و آینده پاک شده است. از دست دادن خانواده و اقوام بسیار غیر قابل تحمل است ، و زخم و اندوه باقی مانده در قلب بازماندگان غیر قابل اندازه گیری است.

مادران سربرنیتسا ، یکی از چیزهای واقعاً حیرت انگیز و الهام بخشی هستند که از آن وحشت پدیدار می شوند ، یاد و خاطره عزیزانشان را زنده نگه می دارند ، بی وقفه بقایای اجساد و بدن های خانواده ها و اقوام خود را جستجو می کنند و با صلح و صفا برای عدالت تلاش می کنند . آنها برای شما به عنوان یک شهروند بوسنیایی چه اهمیتی دارند؟
من نمی توانم درک کنم که چگونه آنها چنین قدرت خارق العاده ای دارند. مادران سربرنیتسا هنوز به دنبال استخوان های پسران و همسرانشان هستند. هنوز 1700 جسد پیدا نشده است. آنها پنهان می مانند.

به یاد دارم که با گروهی از مادران نشسته بودیم ، و یکی از آنها به من گفت که پس از سالها جستجو ، تمام آنچه که برای دفن پسرش مجبور بود دو استخوان کوچک پا بود. آن تکه های کوچک استخوان همه چیزهایی بود که او از قرزندش پیدا کرد. به عنوان یک پدر و مادر ، این غیر قابل تصور است. برخی از مادران فقط برای یافتن آنها و دفن عزیزانشان زتده هستند و زندگی می کنند. آنها می دانند که همه بستگان دیگر آنها مرده اند و اگر آنها را پیدا نکنند ، فرزندان آنها حتی یک قبر برای بازدید ندارند. من می دانم که هیچ فیلمی نمی تواند چنین دردی را بیان کند ، اما سعی کردم قسمت کوچکی از این فاجعه را نشان دهم.

همیشه به این فکر می کنم که مادران سربرنیتسا چقدر شجاع هستند. آنها به خانه هایی که ساخته اند یا در آنها زندگی می کرده اند برگشته اند ، که اغلب به عنوان تنها اعضای خانواده خود باقی مانده اند. آنها باغ های خود را نگهداری می کنند ، آنها حتی به دنبال آنچه اتفاق افتاده است (نیستند) به دنبال همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان خود هستند. آنها هرگز تقاضای انتقام نکرده اند. تمام انرژی آنها در جهت یافتن حقیقت و عدالت است. این تنها راه ایجاد صلح واقعی است. حتی پس از چنین فاجعه ای ، آنها کسانی هستند که ایده زندگی مشترک و دوست داشتن یکدیگر را ترویج می دهند.

آیا فکر می کنید این چیزی است که مختص آنها است یا به طور کلی در مورد زنان چیزی گفته می شود؟
من فکر می کنم زنان همیشه در شرایط غیرممکن راه حلی پیدا می کنند. زنان از سربرنیتسا یک سازمان منحصر به فرد هستند که ارزشهای بسیاری از سازمانهای زنان دیگر را مانند انجمن زنان سیاه پوش ، یک سازمان شگفت انگیز صربستانی از زنان که علیه جنگ سخت کار می کنند ، به اشتراک می گذارند.

آیا فکر می کنید مادران سربرنیتسا تقدیر شایسته ای را دریافت کرده اند؟
من واقعاً آرزو می کنم که آنها را برای جایزه صلح نوبل معرفی کنیم ، زیرا آنها در یک کلمه یک نیروی منحصر به فرد منادی صلح هستند.این ایده زیبایی است. امیدوارم مردم آن را بپذیرند و این می تواند بخشی از بهبودی ناشی از ضربه جنگ باشد. شما درست می گویید و من فکر می کنم آسیب ها واقعاً عمیق هستند و اصلاً خوب نشده اند. یکی از دلایل آن این است که نسل کشی دائماً انکار می شود و این به خانواده های قربانیان آسیب زیادی می رساند. تا زمانی که حقیقت شناخته و پذیرفته نشود ، امکان ادامه کار وجود ندارد.

فکر می کنید هنر باید در آن نقشی داشته باشد؟
من معتقدم فیلم ها می توانند جهان را تغییر دهند. حتی اگر یک نفر تغییر کند و تصمیم بگیرد به دیگران آسیب نرساند ، این یک موفقیت است.
بهروز ناصری